آري اينچنين است ...

ساخت وبلاگ

تاريخ : دوشنبه هفتم دی ۱۳۹۴

 

شیر صحرا پس از سی سال...

 

 

 

شیر صحرا یا همان عمر مختار را همه میشناسیم ...امروز بعد از گذشت حدود سي سال فيلم عمر مختار را دوباره ديدم مبارزي كه بين سال هاي 1920 تا 1930 در برابر استعمار افسار گسيخته حكومت فاشيستي موسيليني در ايتاليا ايستاد و مردانه از خاك كشور خود ليبي دفاع كرد از اين فيلم باشكوه فقط آنتوني كويين و صحنه ي آخر اعدام او و عينكش را در خاطر داشتم آنروز ها من هم همانند كودك آخر داستان او ،در برابر لبخند باوقار و مردانه ي  پيرمردي بودم كه بايد هنوز و همچنان بزرگ مي شد تا بداند عمر مختار كيست. صحبت از يك روز و يك سال و دو سال نيست بيش از بيست سال جنگ ؛ جنگي نابرابر با افق هاي نه چندان روشن  .... اما  آنچه باعث شد عمر مختار و يارانش همچنان اميدوار و مصمم در برابر دشمن تا دندان مسلح و زره پوش آن زمان با اسب و تفنگ دستي و غير خودكار بايستد چیزی دیگر بود.در انتهاي داستان افسر ايتاليايي سرشار از غرور از عمر مختار مي پرسد چه چيزي باعث شد كه فكر كني ميتواني از پس ارتش ما برآيي؟ و عمر  پاسخ داد:‌ 

« شما کشور ما را اشغال کرده بودید ؛ ما با شما مبارزه مي كرديم همين براي ما كافي بود» ! (صرف نظر از نتیجه!!)

تبلور  سخن امام حسین در زندگی و کلام مردی مومن اینگونه معنا می یابد که زندگی یعنی عقیده و تلاش (و دیگر هیــچ)

روز ها و سال ها بايد بگذرد تا معناي همين براي ما كافي بود را فهميد! شايد بازاي گذشت يك عمر . بچه كه بودم هيچ دلم نميخواست پايان داستان عمر مختار اينگونه باشد. نميخواستم كه عمر مختار را در غل و زنجير و پاي چوبه ي دار ببينم .... اما گذشت زمان بما ياد خواهد داد كه زندگي  هميشه داستان عاشقانه اي نيست كه با وصال عاشق و معشوق  كامجويانه بپايان برسد  كه حكمت و زيبايي زندگي گاه نه تنها  آغاز و انجامش  بلكه زيبايي و حكمت زندگي را  عقيده و رفتار و منش ما انسان ها در طول زندگی و در برابر وقايع و پيشامد ها مفهوم مي بخشد! اينكه چگونه شد و يا چگونه خواهد شد در كمترين درجه ی اهمیت ؛  اما اينكه چه می اندیشی و چگونه رفتار ميكني است كه ميتواند از تو مرد بسازد  مردی به بزرگي عمر مختارها و ترا آنگونه كه او جاودان شد جاودان سازد كه در آخر فيلم خودش مي گويد: 

«عمر من از عمر كسي كه مرا اعدام مي كند طولاني تر است» !...

حالا سال ها از آن روز گذشته و من امروز مي دانم هيچ چيز شكوهمند تر و زيباتر از صحنه ي پايان يك زندگي پر افتخار ، زندگي پير مردي 72 ساله آنگونه كه مختار به پايان رسانيد نيست. آنجا كه ميداني شرافتت را به سازش نفروخته اي و دينت را به دنيا و مردانگيت را به ترس و راحت طلبي .... و اینجاست كه مرگ اينگونه در برابر لبخند باوقار و مردانه ي پير مردي به تمسخر گرفته مي شود...افرادی که نزدیک وی بودند، چنین نقل می کنند که او هنگام بالا رفتن از چوبه‏ دار اذان را به‌آرامی تکرار می‏کرد. یکی از این افراد می‌گوید، هنگامی‌که جلاد طناب دار را بر گردن «عمر مختار» آویخت، شنیده بود که این آیات را تلاوت میکرد:

«یا اَیَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّةُ ارجِعی اِلی رَبِّكَ راضِیَةً مَرضِیَّةً»

 

 در زندگي زورهاييست كه ترا به عجز فراميخواند ، وعده هايي كه به ذلت ، طمع هايي كه به خواري و  ترس هايي كه به سازش ؛ آنگاه تويي كه انتخاب ميكني که با تنپوشي به زيبايي نخواستن و قامتي به بلنداي شرافت و ايماني به جاودانگي تاريخ بر هر چه كه ترا به تسليم و عبوديت خويش جز خداوند مي خواند لبخندي به زیبایی وقار و مردانگي عمر مختار بزني...

رسول صفوی (متین)

 

 

ارسال توسط متین

از یک جایی به بعد...
ما را در سایت از یک جایی به بعد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hesserooyesh بازدید : 133 تاريخ : يکشنبه 4 تير 1396 ساعت: 11:41